English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5486 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nettle U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles U ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
impatiently U ازروی بی صبری
impatience U بی صبری ناشکیبایی
impatient hours U ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
pooh U علامت انزجار وبی صبری
hooted U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot U فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
undergone U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
support U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
toleration U تحمل
endurance U تحمل
tolerances U تحمل
enduringness U تحمل
longanimity U تحمل
tolerance U تحمل
good humor U تحمل
passiveness U تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
fault tolerance U تحمل نقص
sufferable U تحمل پذیر
expected time U زمان تحمل
endurable U تحمل پذیر
impassibility U تحمل ناپذیری
frustration tolerance U تحمل ناکامی
good humouredly U با صبر و تحمل
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
intolerability U تحمل ناپذیری
forbearance U تحمل امساک
tolerator U تحمل کننده
tolerable U قابل تحمل
take it <idiom> U تحمل مشکلات
weathers U تحمل یابرگزارکردن
supportable U قابل تحمل
sustainable U قابل تحمل
unbearable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
tolls U تحمل خسارت
tolerable U تحمل پذیر
weather U تحمل یابرگزارکردن
intolerance U عدم تحمل
abiding U تحمل کننده
forbore U تحمل کرد
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerancy U عدم تحمل
defrayal U تحمل هزینه
beyond bearing U غیرقابل تحمل
beyond bearing U تحمل ناپذیر
bearable U تحمل پذیر
bearing capacity U گنجایش تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
toll U تحمل خسارت
tolling U تحمل خسارت
insufferable U تحمل ناپذیر
weathered U تحمل یابرگزارکردن
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
bearingly U از روی تحمل و بردباری
tolerance U حدود قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
stress tolerance U تحمل فشار روانی
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
gameness U طاقت تحمل مصائب
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
intolerable U غیر قابل تحمل
borne U تحمل کرده یاشده
tolerances U حدود قابل تحمل
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
tie U عضو تحمل کننده کشش
bearing U قسمت تحمل کننده بار
ties U عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com